- بررسی تخصصی
- مشخصات
- نظرات کاربران
تاب از نظر ادبی شاخص و بی نظیر است.
این کتاب داستان سیاسی -اجتماعی تخیلی دارد. داستان در مورد یک حکومت تمامیت خواه با سیاستی کنترل گر و روابط مخفیانه مردی بنام وینستون اسمیت و زنی به نام جولیا است که سعی دارند به دور از نظارت حکومت دیکتاتور از بودن کنار هم لذت ببرند. کتاب در سال 1949 منتشر شده و از ویژگی های بارز کتاب توجه ویژه ای چرچیل به این کتاب بوده است.
علت نامگذاری کتاب به 1984 ممکن است زمان نوشتن داستان باشد یعنی 1948 . برعکس 48 میشود 84 ممکن است دلیل دیگری هم باشد و آن تاثیر پذیری از جک لندن و داستان هایش . اما اکثریت توافق دارند علت نامگذاری داستان شعری با نام پایان قرن :1984 سروده همسر جورج است.
وینستون یکی از اعضای تک حزبی و تمامیت خواه است . شعار این حکومت برابری و برادری همگانی است اما آن چه در واقع در جریان است جامعه ای سرشار از از اختلافات طبقاتی و حکومتی کنترل گر که ب همه حرکات و رفتار مردم نظارت دارد.در این جامعه کسی حق عاشق شدن و ازدواج را ندارد مگر اینکه هدفشان صرف تولید مثل باشد. هرگونه تجمعی به قصد دوستی و معاشرت ممنوع است مگر اینکه در آن تنها درباره حکومت حرف بزنند و به طور کلی انسان بودن و داشتن روابط انسانی در این جامعه ممنوع است. باوجود تمام خفقان حاکم بر جامعه وینستون تلاش می کند به دور از تمام ابزارهای جاسوسی و نظاره گر ، تفکرات آزادی خواه مستقلش را در دفترچه ای ثبت کند مخفیانه عاشق شود و با معشوقه اش رابطه برقرار کند و به مبارزه با حکومت بپردازد.
در جایی از کتاب می خوانیم :
جولیا گفت : نگاه کن
در حدودا پنج متری شان به موازات صورتشان یک قناری روی شاخه ای فرود آمد . احتمالا آن پرنده در زیر نور آفتاب آن ها را که در سایه بودند ندیده بود . بال هایش را باز کرد و دوباره بست. سرش را پایین برد انگار که به خورشید تعظیم می کند و سپس آوازی سر داد . صدایش در سکوت عصر گاهی در همه جا طنین انداز شد و ینستون و جولیا کنار هم نشسته بودند و جذب آواز پرنده بودند. پرنده بی وقفه آواز سر می داد و هیچ کدام از صدایش مانند قبلی نبود . انگار آن پرنده می خواست تمام هنرش را به رخ آن ها بکشد. گاهی چند لحظه سکوت می کرد بال هایش را مرتب می کرد بعد سینه خال خالی اش را پر از باد می کرد و آواز سر می داد.
وینستون به پرند ه نگاه می کرد و در اعماق وجودش آن را تحسین می کرد چرا این پرنده می خواند؟ برای کسی می خواند ؟ نه جفتی و نه رقیبی دور و برش بود. چه چیزی باعث می شد که او در جنگلی آرام و خلوت بنشیند و بی جهت آواز بخواند؟ نمی دانست آن اطراف میکروفونی وجود دارد یا نه .
او و جولیا تمام مدت آؤام صحبت می کردند و میکروفون نمی توانست صدای آن ها را ضبط کند ولی قطعا صدای پرنده را ضبط کرده بود. شاید در سمت دیگر دستگاه مردی ریز اندام و سوسک مانند مشتاقانه در حال گوش کردن بود و صدای پرنده را می شنید. صدای پرنده باعث می شد که تا حدی او از فکر های خود دور شود. صدای پرنده انگار نشاطی به درون رگ هایش وارد می کرد که با نور خورشیدی که از لا به لای برگ ها می تابید آمیخته شود. وینستون ایستاد و خود را تسلیم احساسش کرد.