- بررسی تخصصی
- مشخصات
- نظرات کاربران
کتاب چشم هایش نوشته بزرگ علوی نویسنده بزرگ ایرانی است. این کتاب عاشقانه اما دست کم با موضوعی سیاسی معروف ترین اثر بزرگ علوی است .
سید مجتبی آقابزرگ علوی متولد 1283 در تهران است. او را نویسنده در سبک "واقع گرایی انتقادی" می شناسند. او به همراه صادق هدایت پدران داستان نویسی نوین در ایران هستند. برای ادامه تحصیل در رشته روانشناسی به آلمان سفر کرد ، بعد از بازگشت به ایران و آشنایی با نویسندگان سنت گرا از جمله صادق هدایت گروهی به نام "نوگرای ربعه" را تشکیل می دهد . در سال 1316 به جرم پیروی از حزب کمونیست زندانی می شود و پس از آزادی به سمت ادبیات واقع گرایانه کشیده می شود. بزرگ علوی با نوشتن کتاب "ورق پاره های زندان" بنیان گذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی شد. اولین اثر او چمدان نام دارد. از دیگر آثار بزرگ علوی می توان از گیله مرد ، موریانه ، میرزا و سالاری ها نام برد.
داستان کتاب چشم هایش زندگی یک مبارز سیاسی در زمان رضا شاه به نام استاد ماکان (نقاش بزرگ) و نقاشی مرموزی از چشم های یک زن که توسط استاد نقاشی شده است. استاد ماکان که مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید می میرد. یکی از آثار استاد تابلوی نقاشی به نام چشم هایش است ، چشم های زنی که رازی در خود دارد. راوی داستان ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است. شیفته نقاشی مرموز می شود . بنابراین سعی می کند زن در تصویر نقاشی استاد را بیابد و از ارتباط او با استاد مطلع شود.
ناظم زن در تصویر را می یابد و به سراغ او می رود. زن داستان زندگی خود را اینگونه شرح می دهد که دختری از خاندان ثروتمند بوده و به خاطر زیبایی اش توجه مردان بسیاری را به خود جلب می کرده تنها استاد ماکان بوده که توجهی به زیبایی دختر نداشته . زن برای جلب توجه استاد ، با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد ماکان همکاری می کند اما استاد نه فداکاری او را می بیند و نه عشق او را در می یابد. استاد ماکان دستگیر می شود و زن مجبور می شود به ازدواج با رییس شهربانی در قبال شرط نجات جان استاد ماکان تن دهد. استاد ماکان هم تبعید می شود و هیچ گاه از فداکاری آن زن آگاه نمی شود.در تبعید نقاشی آن زن و چشم هایش را می کشد.
اختلاف نظری در رابطه با داستان چشم هایش وجود دارد و آن داستان واقعی کدام نقاش بزرگ است؟ عده ای معتقدند این داستان زندگی نقاش بزرگ کمال الملک است و عده ای تقی ارانی .
در جایی از کتاب چشم هایش می خوانیم :
باز هم فرنگیس سکوت کرد.
آیا دیگر نمی خواست چیزی بگوید ؟ جرئت نداشتم چیزی از او بپرسم. فقط قسمت آخر شعر او را این طور تکرار کردم : اگر آ« ها بال و پر خود را می سوزانند گناه من چیست ؟......
گیلاس کنیاک را برداشت لحظه ای به رنگ زرین آن نگاه کرد و گفت هیچ . دناتللو را دیگر ندیدم. یک هفته بعد نعش او را روی دریاچه Boulogne de boisپیدا کردند.
چه می گویید ؟
نمی دانم .
به سر استاد هم یک چنین بلایی آوردید ؟
نه نه این طور حرف نزنید شما هنوز مرا نشناخته اید من فقط یک جنبه زندگی خودم را به شما نشان دادم .
اینها همه بچه ننه بودند. من برای آ« ها کوچکترین ارزشی در زندگی قائل نبودم اما ماکان مرا خرد و خمیر کرد. با او نمی شد بازی کرد. بعلاوه خیال می کنید من این بابا ها را دانسته و به خیال خود چنین به بازی می گرفتم ؟ نه این طور نیست . اژدهایی در درون من نهفته است تمام عمر با او در زد و خورد بوده ام . اوست که از داخل مرا می خورد و در ظاهر خوی درنده را برمن تحمیل می کند .
خنده ی غم انگیز گردی بر لبانش نشست . مدتی به او خیره نگاه کردم. در این صورت معصوم دنبال آثار شیطانی می گشتم . اما دیگر رمزی در چشم ها پنهان نبود زن بدبختی در برابر من اقرار به گناهان می کرد. عوعوی سگی از باغ همسایه و بوق اتومبیل از دور خاموشی را می شکست. ناگهان جنبشی در او پدیدار گردید. قیافه اش باز شد و باز شروع کرد. ملاقات با استاد در کارگاه نقاشی به کلی از یادم رفته بود.